crisp به انگلیسی

From Longman Dictionary

crisp1 ●○○ adjective

چیزی که ترد است سخت است و وقتی آن را می شکنید یا له می کنید صدای دلنشینی از خود تولید می کند

غذایی که ترد است وقتی آن را گاز می زنید به طرز خوشایندی سفت یا سفت می شود

کاغذ یا پارچه ای که ترد است تازه، تمیز و نو است

هوای ترد سرد و خشک است

اگر کسی به طرز واضحی رفتار کند یا صحبت کند، مطمئن، مؤدب و محکم است، اما خیلی دوستانه نیست.

یک تصویر یا صدای واضح واضح است

crisp2 /krɪsp/ noun

یک تکه گرد بسیار نازک سیب زمینی که در روغن پخته و سرد می خورند

crisp3 verb

ترد شدن یا ترد شدن چیزی با پختن یا حرارت دادن آن

Example

She kicked at the crisp leaves at her feet

The meat should be nice and crisp on the outside

In a large ovenproof skilletcook bacon over moderate heat until crisp, about 10 minutes

Avoid savoury manufactured goods and crisps. 5 Eat a variety of foods including fresh ones

If necessary, brown under a hot grill for a few min to crisp further before cutting into squares to serve

نظرات بسته شده است.

ساخت رزومه
دانشجو
دانش‌آموز
سفارش پروژه
کافه کتاب
جستجو
زبان انگلیسی
استخدام