body به انگلیسی

From Longman Dictionary

bod‧y /ˈbɒdi $ ˈbɑːdi/ ●●● S1 W1 noun (plural bodies)

ساختار فیزیکی یک شخص یا حیوان

جسد مرده یک فرد

گروهی از افرادی که برای انجام یک کار خاص با هم همکاری می کنند یا برای هدف خاصی با هم هستند

قسمت مرکزی بدن شخص یا حیوان، بدون سر، بازوها، پاها یا بال ها

ساختار اصلی یک وسیله نقلیه بدون موتور، چرخ ها و غیره

شیئی که از شیء دیگر جداست

اگر موهای شما بدن دارد، پرپشت و سالم است

اگر غذا یا نوشیدنی الکلی بدن داشته باشد، دارای طعم قوی (=طعم) است.

بخش وسیع یک آلات موسیقی مانند ویولن یا گیتار یا راکت ورزشی

نوعی پیراهن تنگ که زنان می پوشند و بین پاهایشان محکم می شود

body

Example

These too contain that interior form like a body with the arms and legs out

Jane Fonda has an amazing body for a woman of her age

Calvin was not happy with his body, no matter how much he exercised

By the time I got home my body ached all over and I knew I was getting the flu

The bodies of the two soldiers were buried with full military honors at Arlington National Cemetery

نظرات بسته شده است.

ساخت رزومه
دانشجو
دانش‌آموز
سفارش پروژه
کافه کتاب
جستجو
زبان انگلیسی
استخدام